بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 31
کل بازدید : 19711
کل یادداشتها ها : 55
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
ویران اگر نمیکنی آباد کن مرا
حیف است اگر چه کذب رود بر زبان تو
از وعده? دروغ، دلی شاد کن مرا
پیوسته است سلسله? خاکیان به هم
بر هر زمین که سایه کنی، یاد کن مرا
شاید به گرد قافله? بیخودان رسم
ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا
گشته است خون مرده جهان ز آرمیدگی
دیوانه? قلمرو ایجاد کن مرا
بی حاصلی ز سنگ ملامت بود حصار
چون سرو و بید ازثمر آزاد کن مرا
دارد به فکر صائب من گوش عالمی
یک ره تو نیز گوش به فریاد کن مرا
صائب تبریزی
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بستان
آراسته کن تو مجلس ما
تا کی کمر و کلاه و موزه
تا کی سفر و نشاط صحرا
امروز زمانه خوش گذاریم
بدرود کنیم دی و فردا
من طاقت هجر تو ندارم
با تو چکنم به جز مدارا
سنایی
هیـــــــــــچ قافیه ای ردیف نام تو نشد
شعر دیگری خواهم نوشت
این بار سپید ِ سپید
تا کفن پوش کند
تمام غزلهایی که برایت مردند....
در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
در انزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول وغزل قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شدست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم
غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تورا مثال زدم
غزال من! غزلم محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم...
الهی! شکرت که پیر ناشده استغفار کردم که استغفار پیر استهزا را ماند.
_____________
الهی! از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر.
_____________
الهی! خفتگان را نعمت بیداری ده و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری.