سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کار از تو می رود
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  hasan soltani[24]
 

از ناهنجاریهای اجتماعی خیلی رنج میبرم. حوصله حرف اضافی ندارم. انسانم آرزوست.

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 46
کل بازدید : 19742
کل یادداشتها ها : 55

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 92/6/11 ساعت 6:41 ع توسط hasan soltani


قال علی علیه السلام:

أشد الذنوب ما استهان به صاحبه.

شدیدترین گناه آن است که صاحبش آن را کوچک بشمارد.

______


اَکبَرُ العَیبِ اَن تَعیبَ ما فیک مِثلُهُ.

بزرگترین عیب آن است که آنچه را که مانند آن در خود توست عیب بشماری.






  



نوشته شده در تاریخ 92/6/11 ساعت 4:52 ع توسط hasan soltani


محمد کاظم کاظمی

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!
همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت‌
و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت‌

***

منم تمام افق را به رنج گردیده‌،
منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده‌
منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود
و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌
به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است‌
اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌
تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌
من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد

***

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

***

چگونه باز نگردم‌، که سنگرم آنجاست‌
چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب‌
و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست‌
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام‌بستن و الله اکبرم آنجاست‌
شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست‌
کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست‌
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم‌
مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست‌

***

شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم‌
شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌
تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی‌
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی‌
تویی که کوچه غربت سپرده‌ای با من‌
و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

***

اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت‌
و چند بته مستوجب درو هم داشت‌
اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان‌
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ‌، عزیزان‌! بحل کنید مرا
تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌
به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌
و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/11 ساعت 4:51 ع توسط hasan soltani


از در درآمدی و من از خود به درشدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/11 ساعت 4:50 ع توسط hasan soltani


هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا
لان روحی قد طاب ان یکون فداک
عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
شرح ابیات از جانب خودم است
در این اشعار مخاطب هم میتونه خود خدا باشه هم میتونه حضرت ولی عصر ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا باشد.
1-معبود من! محبوب من! اگر هزاران دشمن به قصد ریختن خون من قیام بکنند اگر تو دوست من باشی از انها هیچ ترس و واهمه ای ندارم.
2-امید وصال و رسیدن به تو مرا زنده نگه داشته است و الّا هر ان از دوری تو, بیم هلاک و از بین رفتنم وجود دارد.
3-اگر عطر دلاویز تو توسط باد صبا دم بدم به مشام جان من نرسد لحظه بلحظه بخاطر این حرمان گریبانم را میدرم.
4-در خیال و تصور ان عظمت و جلال شما, خواب از چشمانم ربوده شده(مولانا: خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای___ وز همه ام گسسته ای بی تو به سر نمیشود.)و دل هرگز در دوری و هجران توقرار و ارام ندارد(قرار چیست صبوری کجا و خواب کجا؟)
5-تو انقدر برایم عزیزی که اگر زخم بر من بزنی عین دواست و از مرهم اغیار بهتر است و اگر از دستان مهربان تو جام زهر بر سر بکشم بهتر از انست که از دست دیگری پاد زهر و درمان بگیرم(مولانا: نالم و تر سم که او باور کند___ وز کرم ان جور را کمتر کند___ عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد_____ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد.)
6-با کشته شدن به ضرب شمشیر تو ما(من) زندگی جاوید پیدا میکنیمچرا که جان مرا خوش است که قربانی تو باشد.
7-محبوب من! از من روی بر متاب که حتی اگر با شمشیر به قصد خون من قیام کنی سرم را سپر می کنم و دست از دامانت برنمیدارم.[(یاداور سخن مولاست در نهج البلاغه: لوضربت خیشوم المومن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ماابغضنی ولو صببت الدنیابجماتهاعلی المنافق علی ان یحبنی مااحبنی.) و رسول اکرم فرموده: یاعلی لایبغضک مومن ولایحبک منافق.]
8-هر دیده ای قابلیت آنرا نداردکه انگونه که شایسته توست ببیندت. هر کسی به اندازه دانش و فهم خودش تصوری از تو دارد.
9- حافظ زمانی از دیدگاه مردم عزیز جهان می شود که روی بیچارگی و مسکینی و...بر در گاه تو بساید.



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/11 ساعت 4:49 ع توسط hasan soltani


گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده ی گریان بروم
تا زنم آب در میکده یکبار دگر

معرفت نیست درین قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره ی چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه ی شوخش و آن طره ی طرار دگر

راز سر بسته ی ما بین که بدستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر

باز گویم نه درین واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند درین بادیه بسیار دگر

 



  




  پیام رسان 
+ سالروز تولدتان را تبریک میگویم




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ