سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کار از تو می رود
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  hasan soltani[24]
 

از ناهنجاریهای اجتماعی خیلی رنج میبرم. حوصله حرف اضافی ندارم. انسانم آرزوست.

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 46
کل بازدید : 19750
کل یادداشتها ها : 55

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 92/6/10 ساعت 11:38 ص توسط hasan soltani


بنده از طرف بسیج بصورت داوطلبانه همراه لشکر 25 کربلا عازم شدم. قبل از اعزام به خط مقدم چند روزی در یک پادگان یا اردو گاه نظامی که مربوط به سپاه بود در اهواز موندیم. هوا بسیار گرم بود لذا هر کس پتویی و بالشی بر میداشت و در بیرون از خوابگاه (محوطه) هر جا که دلش می خواست میخوابید منهم یه گوشه ای را گرفتم و به استراحت پرداختم نیمه های شب در عالم خواب و هشیاری بود که صداهایی مثل وز وز زنبور به گوشم رسید دقیق تر شدم متوجه شدم که عده ای به نماز شب و راز و نیاز با پروردگار مشغولند. فرز از جای خود پریدم و به طرف صدا رفتم دیدم در یک میدان وسیعی که نماز جماعت ها را انجا بر گزار میکنند تعداد فراوانی از جوانان رزمنده بسیجی مشغول عبادتند از عظمت روح انها گلویم فشرده شد و اشک از چشمانم سرازیر گردید هیچ زمانی اندازه انجا به حقارت خود پی نبرده بودم خدایا اینها کجایند ما کجاییم اگر ادم اینهایند پس ما چی هستیم اگر امانت دار الهی اینهایند پس ما ...و... . جوّ, جوِّ بسیار عارفانه بود و هوا هوای قدس. رفت و امد وعطر نفس فرشتگان را در چنین حال و هوایی می شد لمس و استشمام کرد. این جو نقطه عطفی برای ادم شدن این حقیر و لحظات پر شکوهی برایم بود که خدا را در ذره ذره وجودم لمس میکردم رفتم وضو گرفتم و من هم سری از سرها در اوردم.(یاداوری این نکته ضروریست که در انجا و در خط مقدّم و... خستگی در هیچ لحظه ای از روزو شب اصلا معنی نداشت.)



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/10 ساعت 11:26 ص توسط hasan soltani


خدایا! مرا کمال گسستن ازغیر و پیوستن به خودت عطا کن‏ و دیده دلم را با فروغ نگاهِ به خود، روشن ساز تا حجاب‌های نور را از هم بر درد و به کانون عظمتت‏ دست یابد و جانم آویخته درگاه عزت و قدس توگردد .



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/10 ساعت 11:25 ص توسط hasan soltani


بالابلند عشوه گر نقش باز من 

کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم  

با من چه کرد دیده معشوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد  

محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق  

غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند  

ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن  

گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا  

تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم  

تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود  

هم مستی شبانه و راز و نیاز من



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/10 ساعت 11:21 ص توسط hasan soltani


تاریک کوچه های مرا آفتاب کن
با داغهای تازه دلم را مجاب کن
ابری غریب در دل من رخنه کرده است
بر من بتاب چشم مرا غرق آب کن
ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز
برخیز و چون سکوت دلم را خطاب کن
ای تیغ سرخ زخم کجا می روی چنین
محض رضای عشق مرا انتخاب کن
ای عشق زیر تیغ تو ما سر نهاده ایم
لطفی اگر نمی کنی اینک عتاب کن



  



نوشته شده در تاریخ 92/6/10 ساعت 11:20 ص توسط hasan soltani


عریانم و رنگ و بویی ار هست تویی
ویرانم و آرزویی ار هست تویی
استاد هزار شیوه نیرنگ منم
بااین همه، های و هویی ار هست تویی



  




  پیام رسان 
+ سالروز تولدتان را تبریک میگویم




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ